- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
شیخ مفید سال ولادت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ۲۵۴ هجری ذکر کرده اما اکثر مورخین معتقدند حضرت حجت در سال ۲۵۵ دیده به جان گشود. مرحوم کلینی و شیخ طوسی نیز سال ولادت حضرت قائم را ۲۵۶ هجری میداند. همچنین شیخ صدوق در کمال الدین در سه گزارش مجزا از هر سه سال ذکر شده به عنوان سال ولادت حضرت یاد میکند. شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۶۱ کلینی، الکافی ج ۱ ص ۵۱۴، الغیبة الطوسی ص ۲۳۱، شیخ صدوق، کمال الدین ج ۲ صص ۴۷۴ و۴۳۰ و ۴۳۲ محدث اربلی هم در نقلی منفرد سال ولادت را ۲۵۸ اعلام میکند. اما در مورد روز و ماه نیز در کتب تاریخی اختلافاتی وجود دارد و ۴ گزارش مختلف ( دو گزارش در ماه رمضان و دو گزارش برای ماه شعبان ) ذکر شده که در زیر به آنها اشاره میکنیم. الف ) شیخ صدوق مینویسد به روایتی ولادت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف در شب جمعه اول ماه رمضان ۲۵۴ هجری بوده است. شیخ صدوق، کمال الدین ج ۲ ص ۴۷۴ ، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۵۱ ص ۱۶ علامه مجلسی مراة العقول ج ۶ ص ۱۷۱ ب ) محدث اربلی نیز در نقلی منفرد ولادت صاحب الامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در ۲۳ رمضان سال ۲۵۸ هجری و در شهر سامرا اعلام میکند. محدث اربلی، کشف الغمه ج ۲ ص ۴۳۷، ، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۹۹، ج ) شیخ صدوق نیز در گزارش سومی ولادت را در هشتم شعبان سال ۲۵۶ هجری اعلام کرده است. شیخ صدوق، کمال الدین ج۲ ص ۴۳۲، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۹۹، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۹۵۹ د ) به روایت مشهور و مطابق با نظر اکثر مورخین ولادت با سعادت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری و در شهر سامرا بوده است. ( شیخ صدوق، کمال الدین ج ۲ ص ۴۳۰، شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۶۱، علامه طبرسی، اعلام الوری ج۲ ص ۲۱۴، شیخ مفید، الارشاد ج۲ ص ۳۳۹، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۳، شیخ حر علملی، اثباه الهداه ج ۵ ص ۹۹، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۵۱ ص ۴، محدث اربلی کَشف الغُمّه ج۳ ص۳۳۵، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۹۹، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۹۵۹ ) كلينى و ابن بابويه و شيخ طوسى و سيّد مرتضى به سندهاى معتبر از حكيمه خاتون سلام الله علیها روايت كردهاند من همیشه به دیدار برادرم امام هادی علیهالسلام میرفتم تا اینکه او را به شهادت رساندند و امام حسن عسكرى علیهالسلام در امامت جانشين او گرديد، و من پيوسته به عادت مقرّر زمان پدر به خدمت آن حضرت میرسيدم، در یکی روز از این دیدارها نرجس خاتون آمد و گفت: اى خاتون! پا دراز كن كه كفش از پايت بيرون كنم، گفتم: توئى خاتون و صاحب من، بلكه هرگز نمیگذارم كه تو كفش از پاى من بيرون كنى وبه من خدمت كنى، بلكه من تو را خدمت میكنم و منّت بر ديده دارم، امام حسن عسكرى علیهالسلام اين سخن را از من شنيد گفت: خدا تو را جزاى خير دهد اى عمّه. سپس در خدمت آن حضرت نشستم تا وقت غروب آفتاب،وقتی خواستم به خانۀ خود برگردم ؛ امام حسن عسكرى علیهالسلام به من فرمود: اى عمّه امشب مرو، باش كه در اين شب متولّد میشود فرزند گرامى كه خداوند زمين را به علم و ايمان و هدايت او زنده میگرداند ، بعد از آنكه مرده باشد به شيوع كفر و ضلالت، عرض کردم: از چه کسی متولد میشود؛ فرمود: از نرجس، عرض کردم من در نرجس هيچ اثر حاملگی نمیبینم؟ سپس برخواستم و او را معاینه کردم اما هيچگونه اثرى نيافتم، حضرت تبسّم فرمود و گفت: چون صبح میشود، اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد، مَثَل او مثل مادرموسى است كه تا هنگام ولادت تغييرى بر او ظاهر نشد و احدى بر حال او مطّلع نگرديد، زيرا كه فرعون شكم زنان حامله را میشكافت براى طلب حضرت موسى، و حال اين فرزند نيز در اين امر شبيه است به حضرت موسى. حكيمه خاتون گفت من شب درآنجا ماندم و به نماز شب وتهجّد مشغول شدم. چون به نماز وتر رسيدم، نرجس از خواب بیدار شد و به خواندن نماز شب پرداخت، هنگام صبح کاذب نیز فرا رسید و من لحظه ای شک کردم که مبادا قرار نیست حضرت متولد شود که ناگاه حضرت امام حسن علیهالسلام از حجره خود صدا زدند كه: شك نكن وقتش نزديك شده است. در اين لحظه در نرجس اضطرابى مشاهده كردم، پس نزد او رفتم و نام الهى را برایش خواندم. باز حضرت صدا زدند كه: سوره « انّا أنزلناه في ليلة القدر» را بر او بخوان،. من چون شروع به خواندن سوره قدر، كردم شنيدم كه آن طفل در شكم مادر با من همراهى كرد در خواندن، و بر من سلام كرد، من ترسيدم، پس حضرت صدا زدند كه: تعجّب مكن از قدرت الهى كه حق تعالى طفلان ما را به حكمت گويا میگرداند، و ما را در بزرگى حجّت خود ساخته در زمين. چون كلام حضرت امام عسکری علیهالسلام تمام شد، نرجس از ديده من غايب شد گويا پرده اى ميان من و او حايل گرديد، پس دويدم بسوى حضرت امام حسن عسكرى علیهالسلام فرياد كنان، حضرت فرمود كه: برگرد اى عمّه كه او را درجاى خود خواهى ديد. چون برگشتم، پرده گشوده شد و در نرجس نورى مشاهده كردم كه ديده مرا خيره كرد، و حضرت صاحب عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ديدم كه رو به قبله به سجده افتاده به زانوها، و انگشتان سبّابه را به آسمان بلند كرده و مى گويد: أشهد أن لا اله الّا اللَّه وحده لا شريك له و أنّ جدّي رسول اللَّه و أنّ أبي أمير المؤمنين وصيّ رسول اللَّه. پس يك يك امامان را شمرد تا به خودش رسيد فرمود: خداوندا وعده نصرت كه به من فرموده اى وفا كن، و امر خلافت و امامت مرا تمام كن، و استيلاء و انتقام مرا از دشمنان ثابت گردان، و پر كن زمين را به سبب من از عدل و داد. حضرت امام حسن علیهالسلام مرا صدا کرد كه: اى عمّه! فرزندم را نزد من بياور. چون بر گرفتم او را ختنه كرده و ناف بريده و پاك و پاكيزه يافتم، و بر بازوی راستش نوشته بود كه جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً « سوره اسراء/ آيه ۸۲ » يعنى: حق آمد و باطل مضمحل شد و محو گرديد، پس به درستى كه باطل مضمحل شدنى است، و ثبات و بقا نمیدارد. پس حكيمه گفت كه: چون آن حضرت رابه نزد پدر بزرگوارش بردم، همين كه نظرش بر پـدرش افتاد، سـلام كرد، پس حضرت او را گرفت گفت: اى فرزند! سخن بگو به قدرت الهى. صاحب الامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف استعاذه فرموده و گفتند بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ* وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ « سوره قصص/ آيه ۵ و ۶» یعنی: میخواهيم منّت گذاريم بر جماعتى كه ايشان راستمكاران در زمين ضعيف گردانيده اند، و بگردانيم ايشان را پيشوايان دين، و بگردانيم ايشان را وارثان زمين، و تمكين و استيلاء بخشيم ايشان را در زمين، و بنماييم فرعون و هامان را- يعنى ابا بكر و عمر- و لشكرهاى ايشان را از آن امامان آنچه را حذر میكردند. پس حضرت صاحب الامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف صلوات بر پیامبر اکرم و حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام و جميع امامان فرستاد تا پدر بزرگوار خود. پس در اين حال مرغان بسيار نزديك سر مبارك آن حضرت جمع شدند، امام عسکری علیهالسلام به يكى از مرغان فرمود: اين طفل را بردار و خوب محافظت نما، و هر چهل روز يك مرتبه به نزد ما بياور. مرغ، آن حضرت را گرفت و بسوى آسمان پرواز كرد، و ساير مرغان نيز از عقب او پرواز كردند، پس امام حسنعليه السّلام فرمود: سپردم تو را به آن كسى كه مادر موسى، موسى علیهالسلام را به او سپرد، پس نرجس خاتون گريان شد، حضرت فرمود: ساكت شو كه شير ازغير تو نخواهد خورد، و بزودى آن را بسوى تو بر میگردانند چنانچه حضرت موسى را به مادرش برگردانيدند، چنانچه حق تعالى فرموده است كه: پس برگردانيديم موسى علیهالسلام را بسوى مادرش تا ديده مادرش به او روشن گرديد. پس حكيمه پرسيد: اين مرغ كه بود كه فرزندم را به او سپرديد؟ فرمود: آن روح القدس است كه موكّل است به ائمه، حكيمه گفت : چون چهل روز گذشت به خدمت آن حضرت رفتم، وقتی داخل شدم ديدم طفلى در ميان خانه راه میرود، گفتم: اى سيّد من! اين طفل دوساله از كيست؟ امام عسکری علیهالسلام تبسّم نمود و فرمود: اولاد پيغمبران و اوصياء ايشان هرگاه امام باشند، بر خلاف اطفال ديگر نشو و نما میكنند، و يك ماهه ايشان مانند يك ساله ديگران است، و ايشان در شكم مادر سخن میگويند و قرآن میخوانند و عبادت پروردگار میكنند، و در هنگام شير خوردن ملائكه فرمان ايشان میبرند، و هر صبح و شام بر ايشان نازل میشوند. متن عربی روایت: قَالَتْ حَكِيمَةُ فَمَضَى أَبُو الْحَسَنِ علیهالسلام وَ جَلَسَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام مَكَانَ وَالِدِهِ وَ كُنْتُ أَزُورُهُ كَمَا كُنْتُ أَزُورُ وَالِدَهُ فَجَاءَتْنِي نَرْجِسُ يَوْماً تَخْلَعُ خُفِّي فَقَالَتْ يَا مَوْلَاتِي نَاوِلِينِي خُفَّكِ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ مَوْلَاتِي وَ اللَّهِ لَا أَدْفَعُ إِلَيْكِ خُفِّي لِتَخْلَعِيهِ وَ لَا لِتَخْدُمِينِي بَلْ أَنَا أَخْدُمُكِ عَلَى بَصَرِي فَسَمِعَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام ذَلِكَ فَقَالَ جَزَاكِ اللَّهُ يَا عَمَّةُ خَيْراً فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ إِلَى وَقْتِ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَصِحْتُ بِالْجَارِيَةِ وَ قُلْتُ نَاوِلِينِي ثِيَابِي لِأَنْصَرِفَ فَقَالَ علیهالسلام ايَا عَمَّتَا بِيتِيَ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهُ سَيُولَدُ اللَّيْلَةَ الْمَوْلُودُ الْكَرِيمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي يُحْيِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فَقُلْتُ مِمَّنْ يَا سَيِّدِي وَ لَسْتُ أَرَى بِنَرْجِسَ شَيْئاً مِنْ أَثَرِ الْحَبَلِ فَقَالَ مِنْ نَرْجِسَ لَا مِنْ غَيْرِهَا قَالَتْ فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقَلَبْتُهَا ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَرَ بِهَا أَثَرَ حَبَلٍ فَعُدْتُ إِلَيْهِ علیهالسلام فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فَعَلْتُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ لِي إِذَا كَانَ وَقْتُ الْفَجْرِ يَظْهَرُ لَكِ بِهَا الْحَبَلُ لِأَنَّ مَثَلَهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَى علیهالسلام لَمْ يَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَى وَقْتِ وِلَادَتِهَا لِأَنَّ فِرْعَوْنَ كَانَ يَشُقُّ بُطُونَ الْحُبَالَي فِي طَلَبِ مُوسَى علیهالسلام وَ هَذَا نَظِيرُ مُوسَى علیهالسلام قَالَتْ حَكِيمَةُ فَعُدْتُ إِلَيْهَا فَأَخْبَرْتُهَا بِمَا قَالَ وَ سَأَلْتُهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ يَا مَوْلَاتِي مَا أَرَى بِي شَيْئاً مِنْ هَذَا قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمْ أَزَلْ أَرْقُبُهَا إِلَى وَقْتِ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ هِيَ نَائِمَةٌ بَيْنَ يَدَيَّ لَا تَقْلِبُ جَنْباً إِلَى جَنْبٍ حَتَّى إِذَا كَانَ آخِرُ اللَّيْلِ وَقْتُ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَثَبَتْ فَزِعَةً فَضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِي وَ سَمَّيْتُ عَلَيْهَا فَصَاحَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام وَ قَالَ اقْرَئِي عَلَيْهَا إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَأَقْبَلْتُ أَقْرَأُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ لَهَا مَا حَالُكِ قَالَتْ ظَهَرَ بِيَ الْأَمْرُ الَّذِي أَخْبَرَكِ بِهِ مَوْلَايَ فَأَقْبَلْتُ أَقْرَأُ عَلَيْهَا كَمَا أَمَرَنِي فَأَجَابَنِي الْجَنِينُ مِنْ بَطْنِهَا يَقْرَأُ مِثْلَ مَا أَقْرَأُ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ قَالَتْ حَكِيمَةُ فَفَزِعْتُ لِمَا سَمِعْتُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام لَا تَعْجَبِي مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنْطِقُنَا بِالْحِكْمَةِ صِغَاراً وَ يَجْعَلُنَا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ كِبَاراً فَلَمْ يَسْتَتِمَّ الْكَلَامَ حَتَّى غِيبَتْ عَنِّي نَرْجِسُ فَلَمْ أَرَهَا كَأَنَّهُ ضُرِبَ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا حِجَابٌ فَعَدَوْتُ نَحْوَ أَبِي مُحَمَّدٍ علیهالسلام وَ أَنَا صَارِخَةٌ فَقَالَ لِي ارْجِعِي يَا عَمَّةُ فَإِنَّكِ سَتَجِدِيهَا فِي مَكَانِهَا قَالَتْ فَرَجَعْتُ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ كُشِفَ الْغِطَاءُ الَّذِي كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا وَ إِذَا أَنَا بِهَا وَ عَلَيْهَا مِنْ أَثَرِ النُّورِ مَا غَشِيَ بَصَرِي وَ إِذَا أَنَا بِالصَّبِيِّ علیهالسلام سَاجِداً لِوَجْهِهِ جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ عَدَّ إِمَاماً إِمَاماً إِلَى أَنْ بَلَغَ إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَإِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام فَقَالَ يَا عَمَّةُ تَنَاوَلِيهِ وَ هَاتِيهِ فَتَنَاوَلْتُهُ وَ أَتَيْتُ بِهِ نَحْوَهُ فَلَمَّا مَثَلْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِيهِ وَ هُوَ عَلَى يَدَيَّ سَلَّمَ عَلَى أَبِيهِ فَتَنَاوَلَهُ الْحَسَنُ علیهالسلام مِنِّي وَ الطَّيْرُ تُرَفْرِفُ عَلَى رَأْسِهِ وَ نَاوَلَهُ لِسَانَهُ فَشَرِبَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ امْضِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِتُرْضِعَهُ وَ رُدِّيهِ إِلَيَّ قَالَتْ فَتَنَاوَلْتُهُ أُمَّهُ فَأَرْضَعَتْهُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ علیهالسلام وَ الطَّيْرُ تُرَفْرِفُ عَلَى رَأْسِهِ فَصَاحَ بِطَيْرٍ مِنْهَا فَقَالَ لَهُ احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَيْنَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّيْرُ وَ طَارَ بِهِ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ اتَّبَعَهُ سَائِرُ الطَّيْرِ فَسَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام يَقُولُ أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ الَّذِي أَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى مُوسَى فَبَكَتْ نَرْجِسُ فَقَالَ لَهَا اسْكُتِي فَإِنَّ الرَّضَاعَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ إِلَّا مِنْ ثَدْيِكِ وَ سَيُعَادُ إِلَيْكِ كَمَا رُدَّ مُوسَى إِلَى أُمِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ قَالَتْ حَكِيمَةُ فَقُلْتُ وَ مَا هَذَا الطَّيْرُ قَالَ هَذَا رُوحُ الْقُدُسِ الْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ علیهالسلام يُوَفِّقُهُمْ وَ يُسَدِّدُهُمْ وَ يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَرْبَعِينَ يَوْماً رُدَّ الْغُلَامُ وَ وُجِّهَ إِلَى ابْنِ أَخِي علیهالسلام فَدَعَانِي فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا أَنَا بِالصَّبِيِّ مُتَحَرِّكٌ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي هَذَا ابْنُ سَنَتَيْنِ فَتَبَسَّمَ علیهالسلام ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ إِذَا كَانُوا أَئِمَّةً يَنْشَئُونَ بِخِلَافِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا إِذَا كَانَ أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كَانَ كَمَنْ أَتَى عَلَيْهِ سَنَةٌ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِنْدَ الرَّضَاعِ تُطِيعُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمْ أَزَلْ أَرَى ذَلِكَ الصَّبِيَّ فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِلَى أَنْ رَأَيْتُهُ رَجُلًا قَبْلَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ علیهالسلام بِأَيَّامٍ قَلَائِلَ فَلَمْ أَعْرِفْهُ فَقُلْتُ لِابْنِ أَخِي علیهالسلام مَنْ هَذَا الَّذِي تَأْمُرُنِي أَنْ أَجْلِسَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لِي هَذَا ابْنُ نَرْجِسَ وَ هَذَا خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ عَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِّي فَاسْمَعِي لَهُ وَ أَطِيعِي قَالَتْ حَكِيمَةُ فَمَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام بَعْدَ ذَلِكَ بِأَيَّامٍ قَلَائِلَ وَ افْتَرَقَ النَّاسُ كَمَا تَرَى وَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرَاهُ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ إِنَّهُ لَيُنْبِئُنِي عَمَّا تَسْأَلُونَ عَنْهُ فَأُخْبِرُكُمْ وَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الشَّيْءِ فَيَبْدَأُنِي بِهِ وَ إِنَّهُ لَيَرُدُّ عَلَيَّ الْأَمْرَ فَيَخْرُجُ إِلَيَّ مِنْهُ جَوَابُهُ مِنْ سَاعَتِهِ مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَتِي وَ قَدْ أَخْبَرَنِي الْبَارِحَةَ بِمَجِيئِكَ إِلَيَّ وَ أَمَرَنِي أَنْ أُخْبِرَكَ بِالْحَقِّ- قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ أَخْبَرَتْنِي حَكِيمَةُ بِأَشْيَاءَ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهَا أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ صِدْقٌ وَ عَدْلٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَطْلَعَهُ عَلَى مَا لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ « شیخ صدوق، كمال الدين، ص۴۲۷، روضة الواعظین ج ۲ ص ۲۵۸، بحار الانوار ج ۵۱ ص ۱۳». |